مباهله شناسی mobaheleshenasi.blogsky.com
نویسنده: آیت الله سیدعلی حسینی میلانی
از برترى هاى اهل بیت علیهم السلام
از فضایل و برترى هاى اهل بیت علیهم السلام حدیث مباهله است. خداوند متعال مى فرماید:
( فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ
تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ
وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ
عَلَى الْکاذِبینَ);(1)
هر گاه پس از علمى که ( پیرامون حضرت عیسى) به تو رسیده است، به کسانى که
با تو به محاجّه و ستیر برخیزند بگو: بیایید ما فرزندان خود و شما فرزندان
خود، ما زنان خود و شما زنان خود و ما جان خود و شما نیز جان خود را فرا
خوانیم. آن گاه مباهله نماییم و لعنت خدا را براى دروغ گویان قرار دهیم.
پس از نزول این آیه، رسول خدا صلى اللّه علیه وآله به همراه على، فاطمه و حسنین علیهم السلام براى مباهله در وعده گاه حضور یافتند.
مباهله شناسی mobaheleshenasi.blogsky.com
دو صفحه توضیحات در خصوص روز مباهله طراحی شده توسط معاونت تهذیب حوزه های علمیه
ادامه مطلب ...مباهله شناسی mobaheleshenasi.blogsky.com
روز مباهله روزى است که پیامبر مکرم اسلام، عزیزترین عناصر انسانى خود را به صحنه مىآورد. نکتهى مهم در باب مباهله این است: “و انفسنا و انفسکم” در آن هست؛ “و نساءنا و نساءکم” در آن هست؛ عزیزترین انسانها را پیغمبر اکرم انتخاب میکند و به صحنه مىآورد براى محاجهاى که در آن باید مایز بین حق و باطل و شاخص روشنگر در معرض دید همه قرار بگیرد. هیچ سابقه نداشته است که در راه تبلیغ دین و بیان حقیقت، پیغمبر دست عزیزان خود، فرزندان خود و دختر خود و امیرالمؤمنین را – که برادر و جانشین خود هست – بگیرد و بیاورد وسط میدان؛ استثنائى بودن روز مباهله به این شکل است. یعنى نشان دهندهى این است که بیان حقیقت، ابلاغ حقیقت، چقدر مهم است؛ مىآورد به میدان با این داعیه که میگوید بیائیم مباهله کنیم؛ هر کدام بر حق بودیم، بماند، هر کدام بر خلاف حق بودیم، ریشهکن بشود با عذاب الهى.
همین قضیه در محرّم اتفاق افتاده است به شکل عملى؛ یعنى امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) هم براى بیان حقیقت، روشنگرى در طول تاریخ، عزیزترین عزیزان خود را برمیدارد مىآورد وسط میدان. امام حسین (علیهالسّلام) که میدانست حادثه چه جور تمام خواهد شد؛ زینب را آورد، همسران خود را آورد، فرزندان خود را آورد، برادران عزیز خود را آورد. اینجا هم مسئله، مسئلهى تبلیغ دین است؛ تبلیغ به معناى حقیقى کلمه؛ رساندن پیام، روشن کردن فضا؛ ابعاد مسئلهى تبلیغ را این جورى میشود فهمید که چقدر مهم است. در آن خطبه “من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناکثا لعهداللَّه… و لمیغیّر علیه بفعل و لا قول کان حقّا على اللَّه ان یدخله مدخله”؛(۲) یعنى وقتى او دارد فضا را به این شکل آلوده می کند، خراب می کند، باید یا با فعل یا با قول آمد روشنگرى کرد. و امام حسین (علیهالسّلام) این کار را انجام میدهد، آن هم با این هزینهى سنگین؛ عیالات خود، همسران خود، عزیزان خود، فرزندان امیرالمؤمنین، زینب کبرى، اینها را برمیدارد مىآید وسط میدان.
۱) آل عمران: ۶۱
۲) مقتل ابیمخنف، ص ۸۵؛ «هر کس سلطان ستمکاری را ببیند که حرام خدا را حلال میشمارد و پیمان خدا را میگسلد، ... اگر با رفتار و گفتار خود کارهای او را تغییر ندهد، سزاست که خداوند او را با وی محشور کند.»
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون ( ۱۳۸۸/۰۹/۲۲)
منبع:عصر انتظار
مباهله شناسی mobaheleshenasi.blogsky.com
معنای لغوی این کلمه مباهله:
مباهله از ریشه "بهل" و بر وزن "مُفاعِلَة" است. این کلمه از نظر لغت سه معنا دارد:
1- رها نمودن و به خود وا گذاشتن؛
2- دعایى که همراه با تضرع و اصرار باشد؛
3- کم بودن آب.
اما معناى اصطلاحى آن:
زمانى که دو یا چند نفر بر سر مسئلهاى اختلاف نظر داشته باشند و هیچ کدام حاضر نباشند نظریه طرف مقابل را بپذیرند، در یک جا جمع مىشوند و به درگاه خداوند تضرع مىکنند و از خداوند مىخواهند که آن کس را که بر باطل است رسوا نموده و مورد لعن و مجازات خویش قرار دهد.
با توجه به معناى اصطلاحى مباهله، ماده اصلى مباهله هم مى تواند «بهل» به معناى "رها نمودن و به خود واگذاشتن باشد" و هم «بهل» به معناى "دعاى همراه با اصرار و تضرع"؛ زیرا در مباهله هر یک از طرفین براى طرف مقابل خویش درخواست لعن مى کند و لعنت خدا چیزى غیر از به خود وا گذاشتن و محرومیت از رحمت خدا نیست.
از این جهت، مباهله با معناى اول سازگار است و از آن جهت که مباهله دعایى معمولى نیست، بلکه همراه باتضرع و اصرار است، با معنى دوم هماهنگ است.
تهیه و تنظیم برای تبیان: حسین عسگری
مباهله شناسی mobaheleshenasi.blogsky.com
" نجران" بخش با صفایی با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود.
پیامبراسلام(ص) در سال های اول رسالت خود، با سران کشورهای جهان مکاتبه کرد و بدین وسیله آنها را به دین مبین اسلام دعوت نمود. در این بین نامه ای نیز به اسقف نجران نوشت و طی آن مسیحیان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود.
« به نام خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب. این نامه ای است از محمد پیامبرخدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان، به پرستش خدا دعوت می نمایم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، اگر دعوت مرا نپذیرفتید(لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات(جزیه) بپردازید و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود.»
نمایندگان پیامبراکرم، نامه ایشان را به اسقف مسیحیان نجران رساندند. وی پس از خواندن نامه، شورایی مرکب از شخصیت های مذهبی و غیرمذهبی تشکیل داد که وارد مدینه شوند و از نزدیک با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار کنند و دلایل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند.
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَاجَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْنَاءَنـَا وَأبْنَآءَکُمْ وَنِسَاءَنـَا وَنِسَاءَکُمْ وَأنفُسَنَا وَأنفُسَکُمْ ثُمَّ نـَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکَذبِینَ
پس هرکه در این[باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده، با تو محاجّه کند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فراخوانیم؛ سپس مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
نور تو را نمیدیدند و حقیقت را درک نمیکردند که تو را به مبارزه میطلبیدند.
باورشان نبود که زمین ارزش خود را مدیون شما است و عرشیان، خاک پایتان را سرمه چشم میکنند.
نمیدانستند که دیره در مقابل گلدستههای عرش نمیتوانند قد علم کنند و بر خود ببالند!
ادامه مطلب ...
افق را غباری غلیظ فرا گرفته بود. ساعت ها از آغاز روز می گذشت، ولی خورشید سرد و افسرده از پاشیدن نور بخل میورزید.
منذر2 پیش از این هم مدینه را دیده بود، ولی هرگز آن را همچون امروز نیافته بود.
همین دیروز، خورشید تمامی دارایی خویش را بی دریغ پیش کش اهل مدینه کرد و نور طلایی آن گلواژه های این فراز از کتاب مقدس را سرمه ی چشمانش نمود:
از میان آفریده هایم احمد را از زادگاهش که در فاران 3 و مقام ابراهیم واقع است به پیامبری بر می انگیزم... خوشا به حال کسی که در زمان او حاضر باشد، سخنش را بشنود و به او ایمان آورد.
اما امروز با بُهت عجیبی در اوج تابستان، پوشیدنِ لباس پاییز را بر اندام مدینه احساس می کرد. درختان قامت خم کرده و شاخ و برگ را بر زمین می کشاندند. پرندگان دست از پُر کردن چینه دانِ خود کشیده بودند. همه ی موجودات در عمق فروتنی، آخرین فرمانِ شرکت در مانورِ عذاب الهی را انتظار می کشیدند، نفس ها در سینه ها حبس شده بود.
در میان سکوت سرد و ابهام آلود، نفس های عاقب 4 درنگ چهره ی اهتم بن نعمان5 آن رهبرِ کهنسال نجرانی که کوله بار تجربه اش را از شهر مرزی نجران6 توشه ی راه مسیحیان کرده بود ـ منذربن علقمه را کلافه می کرد. صلیبی را که برگردن آویخته بود، در بین دستانش فشرد. گویا تنها حلقه ی اتصالش به زندگی همین بود.
ادامه مطلب ...